
حال که این چنین سرد میروی یادت باشد ...!!
چیزی به جا نگذاری مبادا برگردی و اشکهایم را ببینی!
قرار نیست بیقرار ی ام را بفهمی!
قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شده ...

بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی…
من سوگوار نبودنت نیستم !!
من شرمسار این همه تحملم …

عزیزم زندگی همیشه بهار نیست ..
گاه ابر سایه نمناکش رو برسر بهترینها میکشه!!
پس ای گل قشنگم اگر روزی این قطعه را خواندی
و دیدی که نیستم قطره اشکی برای دل شکستم بریز!!!

بهت گفتم با دلم ، بازی نکن ...
ببین ...خرابش کردی ...
دیگه عاشق نمیشه .
برچسبها: جمله های عاشقانه, متن غمگین, عکسهای متحرک غمگین, عکسهای متحرک عاشقانه, متن های عاشقانه و غمگین,

برچسبها: جمله های عاشقانه, متن غمگین, عکسهای متحرک غمگین, عکسهای متحرک عاشقانه, متن های عاشقانه و غمگین,

حسود میشی...
حساس میشی...
چشم دیدن نگاهای بقیه رو نسبت بهش نداری...
چشم نداری ببینی به غیر از تو با بقیه هم حرف میزنه....
اینا همه از دوست داشتن زیاده اما ...
اون فکر میکنه دیوونه شدیو الکی بهش گیر میدی
برچسبها: جمله های عاشقانه, متن غمگین, عکسهای متحرک غمگین, عکسهای متحرک عاشقانه, متن های عاشقانه و غمگین,



تنهایی یعنی
نگاهی به عقب
مرور گذشته
ورق زدن خاطرات
و اشک
تنهایی یعنی
مرور خاطراتی که شیرینش قلبت را بسوزاند
تلخش قلب و چشمانت را
تنهایی یعنی
چشمان بارانیت را هیچ دستی پاک نکند
برچسبها: جمله های عاشقانه,

برچسبها: جمله های عاشقانه, متن غمگین, عکسهای متحرک غمگین,

و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..
سکوت کرده ای..

نمی دانم دل من نازک است
یا چشمان تو تیز هرچه نگاه به تو میدوزم بند دلم پاره می شود
یادم که نیستی ،دوستم هم که نداری،
فراموشم هم که کرده ای ،
پس چرا من باز هم هر شب برای تو می نویسم ؟!

و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”

مانده ام به پای تو که دوستت دارم
خسته نیستم ، چون که تو را دارم
و روزی لحظه ای آمد که دیدم
با تو چه دنیایی دارم ، مثل بهشت
وجودت ، نگاهت ، حرفهایت ، چه زیبا می تابند بر تن من
و بازتابش عشقی است که مرا لحظه به لحظه دگرگون میکند
ساده تر مینویسم، دوستت دارم !
ساده است ، به سادگی یک قلب، اما پر از غوغا
و من زمانی در هیاهوی قلب خویش
زمانی که همه از عشق فراری بودند
با شنیدنش پر از گریه و زاری بودند
عاشقت شدم و هر چه خواستی
در راه داشتنت قدم برداشتم و
امروز رسیده ام به عمق قلبت، جایی پر از آرامش
حالا از این سرزمین تنها ، من مانده ام و تو و خدا
پس به آن کسی که جز من و تو در بین ماست دوستت دارم
نمیخواستم تنهایی را ، اما تنها تو را میخواستم
نمیخواستم بی کسی را
اما دلم میخواست تو باشی همه کسم
شدی تنها بهانه ، برای هر دلیل عاشقانه
تنهایی بود در بینمان ، اما جزئی از عشقمان
مثل اینکه من تنهایی در قلب توام
مثل تو که تنهایی مال منی

عشقت در قلبم است ، تو مال منی
و باور نداری که تنها امیدم به تو است
تمام زندگی ام هستی و خبر نداری که بی تو میمیرم…
باور نداری که در قلبم جز تو و عشقت کسی جایی ندارد
، کسی از حالم خبر ندارد
نمیدانی که با وجودت به من نفس میدهی
نمیدانی که با نفسهایت به من جان میدهی
و ای همیشه ماندگارم ، ای عزیزتر از جانم
با تو همیشه در اوج آسمانم ، با تو آرام ،
حالم خوب خوب، همیشه شادم…
از عشق نمی هراسم آنگاه که تو عشق منی
نمیترسم از رفتنت آنگاه که تو هم عاشق منی…
تنها باور داشته باش عشق مرا ، غرق شو در وجودم و
ببین که لحظه به لحظه نفسهایم تو را میخواهند..
با تو همیشه مستم ، مست چشمهایت ،
با تو همیشه هستم ، هستم تا ابد در دل مهربانت
هیچکس نمیتواند مرا از تو بگیرد،
آنگاه که من با تو یکی شده ام ، با تو همیشگی شده ام
و من مال تویی هستم که خیلی وقت است مال منی
من عاشق تویی هستم که خیلی وقت است به دنبال توام….
و باز شعری دیگر برای تو ، احساسی دیگر در وصف تو
تا زنده ام مینویسم برای تو…

هوای دلـ ــم
عجیــ ــب برایت گرفتــ ـــه!
من و آسمانـــ ـــی از حرف های نگفـ ــته!
راستی
جسـ ـــارت نباشد
تو کی می آیــــ ــی ...؟!

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟

گفت مگر آن را دیده ای؟
گفتم نه در ان سوخته ام


کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد
و هرروز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد
کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم
آفتابی است یاابری و سرد
کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش باز هم قلبم
به دیوانگی و بی پروایی
اولین نگاه می تپد
کسی که دلم هر روز برایش تنگ می شود
دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد!

بی خیال اندامت می شوم
می شوم سراپا گوش
پُر می شوم از سکوت و نگاه
دستِ خودم نیست
آنقدر تردی
که می ترسم حتی حرکت پلک هایم
تورا بشکند ...

به خاطر تو هر ستمي در اين دنيا را تحمل مي کنم
و غم و دلتنگي را از ياد مي برم
به خاطر تو دل خوشي هايم را يکي يکي قاب مي گيرم
براي اينکه ببيني بر طاقچه دلم مي گذارم
به خاطر تو همه چيز حتي گذشته را فراموش کرده
دلم را از وجود تو لبريز مي کنم و لحظه هايم را به تو هديه مي دهم
به خاطر تو دوست داشتن را ياد گرفته
هر ثانيه در نگاهت " دوستت دارم " را نجوا مي کنم

بر وجودم تنها چیزی که غوغا میکند تنها نام تو و عشق توست
بگذار تا برایت از دلتنگیهایم بگویم
که از جدایی هاست و از دوریها
ای عاشق ِ هرچه عشق و ای لطیف ِ هرچه لطافت
من خاکسارانه خود را به پایت مینهم
و تو را در همه چیز جستجو میکنم

آنقـدر نیستـی
کــه گاهــی حـــس مـی کنـم
عشــق را نسیـه به مـن داده ای
بی تـابــم !
نقـــد می خــواهـمــت …
روزگـار نبودنت را برایم دیـکـتـه می کند
و نـمـره ی من باز می شود صـفر !
هنوز نـبودنـت را یاد نگرفته ام …

دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …

یه دریا اشک برای ریختن دارم
یه دل گرفته
یه زندگی پر از خالی
من سرشارم از تنهایی …

به سراغ من اگر می آیی ، تند و آهسته چه فرقی دارد ؟
تو به هر جور دلت خواست بیا !
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد
مثل آهن شده در تنهایی چینی نازک تنهایی من …

ای تنهاترین تنهای شبهای تنهایی من
تو تنها کسی بودی که تنهایی هایم را تنها به تو گفتم !
آه ای خدای من چه شبها که تن ها
تنها آرامیدند و در تنهایی فریاد دوستت دارم سر دادند …

خسته ی نبودنت...
خسته از روزهایی که بی تو شب میشود...
و شبهایی که بازهم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند...
و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد...
میگذرد و باز هم میگذرد...
و فقط اشک باقی میماند

دلم براي تو تنگ شده است
اما نميدانم چه کار کنم
آرام ميگريم
حال آدمي را دارم
که ميخواهد به همسرِ مُردهاش تلفن کند
اما نميکــند
چـرا که به خوبي ميداند
در بهشت
گوشيها را برنميدارند

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل...خوب است!
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد...
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!!
برای دیدن عکسهای بارانی به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم..
تنهائی را دوست دارم چون نیست بی وفا
تنهائی را دوست دارم
چون تجربه اش کرده ام..
تنهائی رادوست دارم چون عشق
دروغین درآن نیست.
تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست..
تنهائی رادوست دارم
چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم
گریست وهیچ کس اشکهایم را نمیبیند..
اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم..
ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد
آور لحظات تلخ بی تو مردنم است .

تمـــــــام روز و شب با بـیقراری
به شوق روی تـــــو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما
به شـــــــوق لحظۀ دیـدار هستم

به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”


سکــــوت و صبـــوري ام را...
به حساب ضعف و بي کسي ام نگذار...
دلم به چيزهايي پاي بند است..
که تـــــو يادت نمي آيد......


کاش بودی . . .
وقتـی بغض مـی کردم . . .
فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .
ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .
اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!
فقط همـیــن …!!!

عشق نمی پرسه تو کی هستی ؟
عشق فقط میگه : تو ماله منی
عشق نمی پرسه اهل کجایی ؟
فقط میگه : توی قلب من زندگی می کنی
عشق نمی پرسه چه کار می کنی ؟
فقط میگه : باعث می شی قلب من به ضربان بیفته

برایت دعا می کنم
دعا می کنم که هیچ گاه چشمهان تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم
همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان
و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را
هیچ گاه در دستی به جز دست تو گره ندهم

قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است.
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و
صبوری کند.
تا از یاد ببرد صاحبش را.
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند.
و فراموش کند که روزی کسی بود
که برایش زندگی بود.

كاري كن كه دنيا و تمام جهان را فراموش كنم
من را در آتش ِ عشقت بسوزان
بگذار قشنگترين جملات را برايت بخوانم
اگر تمام دنيا و جهان را بگردم
امکان ندارد عشقي همچون عشق تـــو پيدا کنم
هر چه قدر به تـــو بگويم دوستت دارم باز هم براي تو کم است
ادامه مطلب

تویی تو همه ی دارو ندارم
تورو این روزا دارمو ندارم
کنارم هستی و اما آرزومی
پی ات میگردم اما پیش رومی
دارم از عشق تو دیوونه میشم
تو اینجا هستی اما نیستی پیشم
شاید گاهی تو هم مجبور میشی
کنارم هستی اما دور میشی
الان چند روزه خیلی بیقراری
منو دوست داری اما در فراری
نمیبینی منو گرچه همینجام
تورو میخوامو اینجوری نمیخوام
نه میخوامت نه میخوام بی تو باشم
نه میزاری نه میتونم جدا باشم
میخوام با تو باشم اما چه جوری
به من نزدیکی اما خیلی دوری
دیگه تکلیفمو باید بدونم
باید یا با تو یا بی تو بمونم
یکی باید بره یا من یا تو
هنوز سردرگمم تصمیم با تو
تموم میشم ولیکن کم نمیشم
شکسته میشم اما خم نمیشم
یه فکری کن به حالم مهربونم
میخوام با تو ولی تنها بمونم

چجوری تونستی و منو اینجوری تنها بذاری
تو که بی مهر و وفا نبودی
تو که میگفتی عاشقمی
حالا گذاشتی و داری میری
شاید اون از من برات بهتره عشقم
شاید اون از من خوب تره عشقم
تو رفتی و منو با یک کوله بار خاطره تنها گذاشتی
جاذبه نگاه اون از یه دنبا عشق من برات بیشتره
دستای تو تو دستای اون گرمه دل من به برگشتن تو گرمه
برگشتنت غیر ممکن ولی ممکنه تو رفتی
عشقم ولی بدون اینو نمیری از خاطر من هرگز ...

براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،
چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم
براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود
مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست
نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم
و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم
مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد
که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی

ولــــــی بـــــعــــــــضــــــی حـــــــــرفــــــــا رو ....
نـــــــــــه مــــیــــشـــــه گــــــفـــــــــت ....
نــــــه مـــیـــــشـــــــه خــــــــورد ....
مـــــــیـــــــمــــــــونـــــــه ســـــــردل ....
مـــــیـــــــشــــــه دلـــــتــــــنــــــــگـــــــــــی ....
مـــــیــــــــشـــــــــه ســــــــــکــــــــوت ....
مــیـشـه هـمـون وقتایی که خــودتم نـــمـیــدونی چــه مــــرگـــتـــه .... !!
برچسبها: حرفهای عاشقانه, اس ام اس تنهایی, وبلاگ عاشقانه, متن های عاشقانه, عکس های عاشقانه, عکس متحرک,

بيا اي بي وفاي من
و امشب را فقط امشب
براي خاطر آن لحظه هاي درد
کنار بستر تاريک من ، شب زنده داري کن
که من امشب براي حرمت عشقي
که ويران شد
برايت قصه ها دارم
تو امشب آخرين اشکم بروي گونه مي بيني
و امشب آخرين اندوه من مهمان توست
بيا نامهربان
و امشب را کنار بستر تاريک من شب زنده داري کن
چه شبهايي که من تا صبح برايت گريه مي کردم
و اندوهم هميشه ميهمان گوشه و سقف اتاقم بود
قلم بر روي کاغذ لغزشي دشوار مي پيمود
که من در وصف چشمانت
کلامي سهل بنويسم
درون شعر هاي من
هميشه نام و يادت بود
درون قصه هاي من
هميشه قهرمان بودي
ولي امشب کنار عکس هاي پاره ات آخر
تمام شعرهايم را به آتش مي سپارم من
درون قصه هايم ، قهرمانهارا
به خون خواهم کشيد آخر
و ديگر شعرهايم بوي خون دارد
ببخش اي خاکي خسته
اگر امشب به ميل من
کنارم تا سحر بيدار ماندي
براي آخرين شب هم ز چشمت عذر مي خواهم
که امشب ميزبان
رنج من گشتي
«خداحافظ»
براي آخرين لحظه «خداحافظ ....!؟»
برچسبها: حرفهای عاشقانه, اس ام اس تنهایی, وبلاگ عاشقانه, متن های عاشقانه, عکس های عاشقانه, عکس متحرک,

Design By : MohammadDesign.IR |